loading...
گزیده سخنان و اشعار بزرگان | شعر های عاشقانه
admin بازدید : 138 سه شنبه 04 شهریور 1393 نظرات (2)

 

ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺣﺴﯿﻦ ﭘﻨﺎﻫﯽ :
..ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ !!...ﮔﺎﻫـــــﯽ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ !!..ﮔﺎﻫــــــــﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ !!...ﮔﺎﻫــــــــــﯽ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﺍﻡ !!...ﮔﺎﻫـــــــــــﯽ ﻓﺮﯾﺐ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ !!...ﮔﺎﻫـــــــــــــﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ !!...ﮔﺎﻫـــــــــــــــﯽ ﺩﺭ ﺗﻨـــــــﻬﺎﯾﯽ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻡ !!...ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻝ ﺯﻣﺎﻧﺶ ﺭﺳــــــﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﮕــــــــﻮﯾﻢ :ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻤــــــــﺎﻡ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺩﺭﺱ " ﺁﻣﻮﺧــــــــﺘﻪ ﺍﻡ !!..."ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺧﻮﺷﺤـــــﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ !!...ﺷﺎﯾﺪﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﻢ !!...ﺍﻣﺎ ﺻﺎﺩﻗﻢ ..ﻣـــــــــــــﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ !!...ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ...
خـــدايا...

✔ بابت↯
هر شبى كه بى شكر سر بر بالين گذاشتم

✔بابت ↯
هرصبحى که بى سلام به تو آغاز كردم

✔بابت↯
لحظات شادى كه به يادت نبودم

✔بابت ↯
هر گره که به دست تو باز شد و من به شانس نسبت دادم

✔ بابت↯
هر گره که به دستم کورشد و مقصر تو را دانستم

مرا ببخش

کمکم کن که بفهمم، توکنارمنى نه رو به روی من....

admin بازدید : 140 سه شنبه 04 شهریور 1393 نظرات (0)

 

ﺗﻮﺕ ﻓﺮﻧﮕﯽ ﺭﻭ
ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ , ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﻪ ﺷﺐ
ﺗﻮﺕﻓﺮﻧﮕﯽ ﻫﺎﻣﻮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﮐﻪ
ﭘﯿﺶﺧﻮﺩﻡ ﺑﺨﻮﺍﺑﻦ , ﺍﻣﺎ ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻡ ﺩﯾﺪﻡ
ﻫﻤﻪﯼ ﺗﻮﺕ ﻓﺮﻧﮕﯿﺎﻡ ﻟﻪ ﺷﺪﻥ .
ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﺒﺮﻡ ﺗﻮ ﺗﺨﺖ
ﺧﻮﺍﺑﻢ
ﭼﻮﻥﺧﺮﺍﺏ ﻣﯿﺸﻪ !
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻢ ﯾﻪ ﺁﺑﺮﻧﮓ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺶ
ﺩﺍﺷﺘﻢ
ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻫﻢ ﮐﻼﺳﯿﺎﻡ ﻧﺸﻮﻧﺶ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻡ
ﺍﻣﺎ ﯾﻪﺭﻭﺯ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺗﻮ ﮐﯿﻔﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﻣﻌﻠﻮﻡ
ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﮐﯽ ﺍﻭﻧﻮ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ .
ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺍﻭﻧﯽﮐﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ
ﻧﺸﻮﻥ ﺑﺪﻡ
ﭼﻮﻥ ﻣﻤﮑﻨﻪ ﺍﺯﻡ ﺑﺪﺯﺩﻧﺶ !
! ﻭﻗﺘﯽ ﯾﻪ ﻧﻔﺮ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻬﺶ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ
ﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮﺵﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﻡ
ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺯﻡ ﺩﻭﺭﻣﯿﺸﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻢ ﺩﻭﺳﺶ
ﺩﺍﺭﻡ
ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺪﻣﺶ !
ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﮕﻔﺘﻢ
ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ , ﺩﯾﮕﻪ ﺁﺯﺍﺩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻤﺶ , ﺗﻮ ﺩﺳﺘﻢﻧﮕﺮﻓﺘﻤﺶ ﮐﻪ
ﺑﯿﻔﺘﻪ ﺑﺸﮑﻨﻪ ,
ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﺸﻮﻧﺶ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺯﻡ ﺑﺪﺯﺩﻧﺶ ,
ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﻧﺸﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﺮﻩ ... ﺍﻣﺎ
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ
ﺳﺮﺵ ﺑﺎﮐﺴﺎﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﮔﺮﻡ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻣﻨﻮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ
ﮐﺮﺩﻩ ....
ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﻭ
ﭼﺠﻮﺭﯼ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻡ...

admin بازدید : 123 جمعه 31 مرداد 1393 نظرات (0)
 
 
 
 

بعضي حرفارو نميشه گفت بايد خورد
ولي بعضي حرفارو نه ميشه گفت نه ميشه خورد

ميمونه سردل ميشه دلتنگي 
ميشه بغض
ميشه سكوت
ميشه همون وقتايي كه خودتم نميدوني چه مرگته....

 
 
admin بازدید : 382 پنجشنبه 30 مرداد 1393 نظرات (0)

ﺗﻮ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﻪ ﻣﻨﻢ ﺩﺍﺭﯼ ﺯﺟﺮ ﻣﯿﮑﺸﯽ
ﯾﮑﯽ ﻋﺎﺷﻘﺘﻪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻋﺎﺷﻘﺸﯽ
ﺗﻮ ﺟﺎﯾﻪ ﻣﻨﻢ ﭘﺮ ﻏﺼﻪ ﺷﺪﯼ
ﻧﺬﺍﺭ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﺸﻢ ﻧﮕﻮ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﯼ

=====

ﻧﮕﺮﺍﻧﻪ ﻣﻨﯽ ﮐﻪ ﻧﮕﯿﺮﻩ ﺩﻟﻢ
ﻭﺍﺳﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﯿﺮﻩ ﺩﻟﻢ
ﻧﮕﺮﺍﻧﻪ ﻣﻨﯽ ﻣﺜﻞ ﺑﭽﮕﯽ ﻫﺎﻡ
ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﺍﺯت ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ

=======

ﻣﮕﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻤﻮﻧﻢ
ﻣﺤﺎﻟﻪ ﺑﺬﺍﺭﯼ ﻣﺤﺎﻟﻪ ﺑﺘﻮﻧﻢ
ﺩﻟﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﻟﺘﻨﮕیـﺎﺵ ﺑﯿﺸﻤﺎﺭﻩ
ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺗﻮ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﻋﻮﺽ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﻮ
ﺗﻮ ﯾﺎﺩﻡ ﺩﺍﺩﯼ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻣﻮ

ﺗﻮ ﺭﻭ ﺗﺎ ﺗﻪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻢ ﮐﺸﯿﺪﻡ
ﺑﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺗﻮ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﻧﺪﯾﺪﻡ
ﻧﮕﻮ ﺩﯾﮕﻪ ﺁﺏ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻣﻦ ﮔﺬﺷﺘﻪ
ﻣﮕﻪ ﺟﺰ ﺗﻮ ﮐﯽ ﺳﺮﻧﻮﺷﺘﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ
ﺗﺤﻤﻞ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻧﺒﺎﺷﯽ
ﺩﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺪﺍﺷﯽ

===========

ﯾﻪ ﻏﺮﻭﺭ ﯾﺨﯽ ﯾﻪ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺳﺮﺩ
ﯾﻪ ﺷﺐ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﮔﻠﻪ ﮐﺮﺩ
ﯾﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﺭﻭ ﺳﭙﺮﺩ
ﺩﯾﮕﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻧﮑﺮﺩ ﻓﻘﻂ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﮐﺮﺩ

===========

ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻣﻨﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻗﺮﺻﻪ ﺩﻟﻢ
ﺗﻮ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻨﯽ ﻧﻤﯿﺘﺮﺳﻪ ﺩﻟﻢ
ﺑﻐﻠﻢ ﮐﻦ ﺍﺯﻡ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﻤﻮ ﺑﮕﯿﺮ
ﺑﺬﺍﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﻢ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺩﻝ ﺳﯿﺮ

=====================

ﻣﮕﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻤﻮﻧﻢ
ﻣﺤﺎﻟﻪ ﺑﺬﺍﺭﯼ ﻣﺤﺎﻟﻪ ﺑﺘﻮﻧﻢ
ﺩﻟﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎﺵ ﺑﯿﺸﻤﺎﺭﻩ
ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺗﻮ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﻋﻮﺽ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﻮ
ﺗﻮ ﯾﺎﺩﻡ ﺩﺍﺩﯼ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻣﻮ
ﺗﻮ ﺭﻭ ﺗﺎ ﺗﻪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻢ ﮐﺸﯿﺪﻡ
ﺑﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺗﻮ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﻧﺪﯾﺪﻡ
ﻧﮕﻮ ﺩﯾﮕﻪ ﺁﺏ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻣﻦ ﮔﺬﺷﺘﻪ
ﻣﮕﻪ ﺟﺰ ﺗﻮ ﮐﯽ ﺳﺮﻧﻮﺷﺘﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ
ﺗﺤﻤﻞ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻧﺒﺎﺷﯽ
ﺩﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺪﺍﺷﯽ

admin بازدید : 125 چهارشنبه 22 مرداد 1393 نظرات (0)

 

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید

داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه‌ی بی‌سروسامانی من گوش کنید

گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟!

سوختم، سوختم، این راز نهفتن تا کی؟!

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم

ساکن کوی بت عربده‌جویی بودیم

عقل و دین باخته، دیوانه‌ی رویی بودیم

بسته‌ی سلسله‌ی سلسله‌مویی بودیم

کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود

یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه‌زنش این همه بیمار نداشت

سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت

این همه مشتری و گرمی بازار نداشت

یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

اول آن کس که خریدار شدش من بودم

باعث گرمی بازار شدش من بودم

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او

داد رسوایی من شهرت زیبایی او

بس که دادم همه جا شرح دلارایی او

شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او

این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد

کی سر برگ من بی‌سروسامان دارد؟!

چاره این است و ندارم به از این رای دگر

که دهم جای دگر دل به دلارای دگر

چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر

بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر

بعد از این رای من این است و همین خواهد بود

من بر این هستم و البته چنین خواهدبود …

 

وحشی بافقی

admin بازدید : 156 چهارشنبه 21 خرداد 1393 نظرات (0)

دل من دیر زمانی ست که می پندارد:
« دوستی » نیز گلی ست
مثل نیلوفر و ناز ،
ساقه ترد ظریفی دارد
بی گمان سنگدل است آن که روا می دارد
جان این ساقه نازک را
-دانسته-
بیازارد!

در زمینی که ضمیر من و توست
از نخستین دیدار،
هر سخن ، هر رفتار،
دانه هایی ست که می افشانیم
برگ و باری ست که می رویانیم
آب و خورشید و نسیمش « مهر » است .

گر بدان گونه که بایست به بار آید
زندگی را به دل انگیزترین چهره بیاراید
آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف
که تمنای وجودت همه او باشد و بس
بی نیازت سازد ، از همه چیز و همه کس

زندگی ، گرمی دل های به هم پیوسته ست
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است
در ضمیرت اگر این گل ندمیده ست هنوز
عطر جان پرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزیده ست هنوز
دانه ها را باید از نو کاشت

آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان
خرج می باید کرد
رنج می باید برد
دوست می باید داشت

با نگاهی که در آن شوق بر آرد فریاد
با سلامی که در آن نور ببارد لبخند
دست یکدیگر را
بفشاریم به مهر
جام دل هامان را
مالامال از یاری ، غمخواری
بسپاریم به هم
بسراییم به آواز بلند
- شادی روح تو !
ای دیده به دیدار تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه ، عطر افشان
گلباران باد

admin بازدید : 162 چهارشنبه 21 خرداد 1393 نظرات (0)

ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺷﺒﯿﻪ ﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ؛
ﻋﻄﺮﻫﺎ ﻭ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ !
ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺑﺎ ﺑﻮﯾﯽ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ؛
ﮔﺮﻡ
ﺳﺮد
ﺷﯿﺮﯾﻦ
ﺗﻠﺦ !
ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﻋﻄﺮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﺎﺻﻠﻪﺍﯼ ﻧﺴﺒﺘﺎً ﺩﻭﺭ ﮐﻪ ﺑﺰﻧﯽ ﺑﻮﯾﺶ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﺭﺗﺮ ﺍﺳﺖ
ﺭﺍﺳﺖ ﮔﻔﺘﻪﺍﻧﺪ !
ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﯼ ﻣﺎﻧﺪﻧﯽﺗﺮﻧﺪ !
ﮔﻮﯾﯽ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﻟﻄﻒ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﻣﯽﮐﻨﺪ

‎ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺷﺒﯿﻪ ﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ؛
ﻋﻄﺮﻫﺎ ﻭ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ !
ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺑﺎ ﺑﻮﯾﯽ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ؛
ﮔﺮﻡ
ﺳﺮد
ﺷﯿﺮﯾﻦ
ﺗﻠﺦ !
ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﻋﻄﺮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﺎﺻﻠﻪﺍﯼ ﻧﺴﺒﺘﺎً ﺩﻭﺭ ﮐﻪ ﺑﺰﻧﯽ ﺑﻮﯾﺶ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﺭﺗﺮ ﺍﺳﺖ
ﺭﺍﺳﺖ ﮔﻔﺘﻪﺍﻧﺪ !
ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﯼ ﻣﺎﻧﺪﻧﯽﺗﺮﻧﺪ !
ﮔﻮﯾﯽ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﻟﻄﻒ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﻣﯽﮐﻨﺪ‎
 
admin بازدید : 154 سه شنبه 06 خرداد 1393 نظرات (0)

جدایی درد بی درمان عشق است
جدایی حرف بی پایان عشق است
جدایی قصه های تلخ دارد
جدایی ناله های سخت دارد
جدایی شاه بی پایان عشق است
جدایی راز بی پایان عشق است
جدایی گریه و فریاد دارد
جدایی مرگ دارد درد دارد
خدایا دور کن درد جدایی
که بی زارم دگر از آشنایی

admin بازدید : 138 دوشنبه 05 خرداد 1393 نظرات (0)

در سرم عشق تو سودایی خوش است
در دلم شوقت تمنایی خوش است

ناله و فریاد من هر نیم‌شب
بر در وصلت تقاضایی خوش است

تا نپنداری که بی‌روی خوشت
در همه عالم مرا جایی خوش است

با سگان گشتن مرا هر شب به روز
بر سر کویت تماشایی خوش است

گرچه می‌کاهد غم تو جان من
یاد رویت راحت افزایی خوش است

در دلم بنگر، که از یاد رخت
بوستان و باغ و صحرایی خوش است

تا عراقی واله‌ی روی تو شد
در میان خلق رسوایی خوش است

عراقی

admin بازدید : 169 یکشنبه 04 خرداد 1393 نظرات (0)

 

الهی به مستان میخانه ات ...... به عقل آفرینان دیوانه ات

به میخانه وحدتم راه ده ...... دل زنــده و جان آگاه ده

می ای ده که چون ریزیش در سبو ...... بـــــر آرد ســــبو از دل آواز هــــو

از آن می که گر شب ببینی به خواب ...... چو روز از دلــــــت ســر زنــد آفتاب

می ای سر به سر شور و مستی و حال ...... ازو یــــــــک قــــــدم تا در ذوالــــجلال

دلا خیز و پایی به میخانه نه ...... صــــــلایی بمستان دیوانه ده

دماغم زمـــــیخانه بویی شنید ...... حذر کن که دیوانه هویی شنید

تو در حلقه ی می پرستان درا ...... که چیزی نبینی به غیر از خدا

به میخانه آی و صفا را ببین ...... مــبین خوشتن, خدا را بـــبین

admin بازدید : 87 یکشنبه 04 خرداد 1393 نظرات (0)

دیگر به احترام دلم، قلب جنون نمی زند
عشق هم دگرسری به بیستون نمی زند
چنان در این غروب ها اسیر بوی غربتم
که دست عاشقمبه جز طرح فسون نمی زند
خسته تر از همیشه ام، شکسته تر ز شیشه ام
برایسقف بی کسی، کسی ستون نمی زند
به پاس زخم های من که تا همیشه زندهاند
بلوغ گریه هم سری به بغض خون نمی زند
بیا و شیشه مرا به احترام دفنکن
که سالهاست در غمت به بیستون نمی زند

admin بازدید : 69 یکشنبه 04 خرداد 1393 نظرات (0)

تصور کن اگر قرار بود هر کس به اندازه ی دانش خود حرف بزند چه سکوتی بر دنیا حاکم میشد ...

. ناپلئون

 

 

چیزی رو که خیلی دوست داری رهاش کن اگه برگشت بدون مال تویه ولی اگه بر نگشت غصه نخور اون از اولم مال تو نبوده

admin بازدید : 71 یکشنبه 04 خرداد 1393 نظرات (0)

می دانم نمی خواهم بدانم پس از مرگم چه خواهد شد٬
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت٬
ولی آنقدر مشتاقم٬
که از خاک گلویم سوتکی سازد٬
گلویم سوتکی باشد٬
به دست طفلکی گستاخ و بازیگوش٬
و او یک ریز و پی در پی٬
دم گرم خوشش را در گلویم سخت بفشارد٬
و خواب خفتگان خفته را آشوب تر سازد٬
بدین سان بشکند سکوت مرگبارم را...

دکتر علی شریعتی

admin بازدید : 61 یکشنبه 04 خرداد 1393 نظرات (0)

هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره فکر هوا عشق زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت ؟
من نمی دانم که چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست
واژه باید خود باد ، واژه باید خود باران باشد
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست ...

[سهراب سپهری]

admin بازدید : 269 یکشنبه 04 خرداد 1393 نظرات (0)

دنیا را تغییر بده
بر سنگ قبر کشیشی در کلیسای وست مینستر انگلستان نوشته شده است:
کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر بدهم.
کمی بزرگتر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است من باید انگلستان را تغییر بدهم.
بعدها انگلستان را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهر خودم را تغییر بدهم.
در سالخوردگی به این نتیجه رسیدم که خانواده خودم را تغییر بدهم.
اکنون که در آستانه مرگ هستم دریافتم که اگر از روز اول خودم را تغییر داده بودم شاید می توانستم دنیا را نیز تغییر بدهم!

admin بازدید : 64 یکشنبه 04 خرداد 1393 نظرات (0)

من اینجا بَس دلم تنگ است

و هر سازی که می بینم بد آهنگ است ..

بیا ره توشه برداریم،

قدم در راه بی برگشت بگذاریم،

ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است !

admin بازدید : 91 یکشنبه 04 خرداد 1393 نظرات (0)

پیداست که من از عشق های "بزرگ" سخن میگویم نه عشق های "شدید"، از نیازی که زاده

ی "بی اویی" است نه احتیاجی که، فقر "بی کسی"!

هراس "مجهول ماندن"، نه درد "محروم بودن"!

عشقی که "خبر میدهد" و روح را از اشتغالهای کور روزمره ای که فهمیدن را تنگ و تاریک

میکنند به در می کشد و از تلاش های مورچه وار تکراری - که زندگی کردن و به سر بردن را

میسازند- معاف میکند.......

برگرفته از کتاب هبوط "دکتر شریعتی"

admin بازدید : 83 چهارشنبه 24 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

گنجشک به خدا گفت:لانه ی کوچکی داشتم،آرامگاه خستگیم؛سرپناه بی کسیم،توفان تو آن را از من گرفت،کجای دنیای تو را گرفته بود؟؟؟

خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود،تو خواب بودی،باد را گفتم لانه ات را واژگون کند،آنگاه تو از کمین مار پرگشودی!!!

****************************************

جهان سوم يعنى جايى كه

وقتى ناراحتى واسه هيچكى مهم نيست،

ولى وقتى خوشحالى همه ميگن چته؟چرا اينقدر جفتك ميندازى؟

********************************************

بگذاز سر بسینه من تا بگویمت اندوه چیست؟ عشق کدام است و غم کجاست ؟
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان عمر یست در هوای تو از اشیان جداست

****************************

ز دست دیده و دل هر دو فریاد 
كه هر چه دیده بیند دل كند یاد 

بسازُم خنجری نیشش زفولاد 
زنُم بر دیده تا دل گردد آزاد


٭٭٭


یكی بر زیگری نالان درین دشت 
به خون دیگران آلاله می گشت 

همی كشت و همی گفت ای دریغا
بباید كشت و هشت و رفت ازین دشت


٭٭٭


نسیمی كز بن آن كاكل آیو
مرا خوشتر زبوی سنبل آیو

چو شو گیرُم خیالش را در آغوش 
سحر از بستُرم بوی گل آیو


٭٭٭


دلُم بی وصل تِه شادی مبیناد 
ز درد و محنت آزادی مبیناد

خراب آبادِ دل بی مقدم تو 
الهی هرگز آبادی مبیناد


٭٭٭


مو آن دلدادۀ بی خانمانُم 
مو آن محنت نصیبِ سخت جانُم 

مو آن سرگشته خارُم در بیابان 
كه چون بادی وزد هر سو دوانُم


٭٭٭


گلی كه خود بدادُم پیچ و تابش 
به اشك دیدگانُم دادُم آبش 

در این گلشن خدایا كی روا بی 
گل از مو دیگری گیره گلابش

 
٭٭٭


بی ته اشكُم ز مژگانِ تر آیو
بی ته نخِل امیدمُ بی بر آیو

بی ته در گنج تنهایی شب و روز 
نشینُم تا كه عمرُم بر سر آیو


٭٭٭


دو چشمونِت پیاله پر ز می بی 
دو زلفونِت خراجِ مُلكِ ری بی 

همی وعده كری امروز و فردا
نمیدونُم كه فردای تو كی بی؟

*****************************************۸

فریدون مشیری

پر کن پیاله را کاین آب آتشین 
دیریست ره به حال خرابم نمی برد
این جام ها كه در پی هم می شود تهی 
دریای آتش است كه ریزم به كام خویش
گرداب می رباید و آبم نمی برد!
من با سمند سركش و جادویی شراب
تا بیكران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره اندیشه های گرم
تا مرز نا شناخته مرگ و زندگی
تا كوچه باغ خاطره های گریز پا 
تاشهر یادها .............
دیگر شراب هم 
جز تا كنار بستر خوابم نمی برد!
هان ای عقاب عشق !
از اوج قله های مه آلود دوردست
پرواز كن به دشت غم آلود عمر من
آنجا ببر مرا كه شرابم نمی برد...!
آن بی ستاره ام كه عقابم نمی برد!

در راه زندگی ...
با این همه تلاش و تمنا و تشنگی 
با این كه ناله می كشم از دل كه : آب ....آب....!!
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد!
پر كن پیاله را....

 

*********************************************۸

 

 

ای نگاهت نخلی از مخمل و از ابریشم 
چند وقتی است هر شب به تو می اندیشم 
به تو آری , به تو , یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی به همان باغ بلور
به همان سایه , همان وهم و همان تصویری 
که سراغش ز غزل های خودم می گیری 
به تبسم , به تکلم , به دل آرای تو 
به خموشی , به تماشا , به شکیبایی تو
به سخن های تو با لهجه شیرین سکوت
به نفس های تو در سایه سنگین سکوت
به همان زل زدن از فاصله دور به هم
یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم 
شبحی چند شب است آفت جانم شده است
اول نام کسی ورد زبانم شده است
در من انگار کسی در پی انکار من است 
یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است
یک نفر ساده , چنان ساده که از سادگی اش
می شود یک شبه پی برد به دلدادگی اش
آه ای خواب گران سنگ سبک بار شده 
بر سر روح من افتاده و آوار شده 
رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است 
اول اسم کسی ورد زبانم شده است 
در من انگار کسی در پی انکار من است 
یکنفر مثل خودم تشنه دیدار من است 
یکنفر سبز چنان سبز که از سر سبزیش
می شود پل زد از احساس خدا تا دل خویش
آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست
راستی این شبح هر شبه , تصویر تو نیست ؟
اگر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست 
پس چرا رنگ تو وآینه اینقدر یکی است 
حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش
عاشقی جرم قشنگیست به انکار مکوش
آری آن سایه که  شب آفت جانم شده بود 
آن الفبا که همه  ورد زبانم شده بود 
اینک از پشت دل آینه پیدا شده است
و تماشاگه این خیل تماشا شده است
آری آن یار دبستانی دلخواه تویی
عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی

 بهروز یاسمی

 

 ********************************************************

در من ترانه های قشنگی نشسته اند
انگار از نشستن بیهوده خسته اند

انگا ر سالهای زیادی ست بی جهت 
امید خود به این دل دیوانه بسته اند

ازشور و مستی پدران گذ شته مان 
حالا به من رسیده و در من نشسته اند ...

من باز گیج می شوم از موج واژه ها
این بغضهای تازه که در من شکسته اند 

من گیج گیج گیج ، تورا شعر می پرم 
اما تمام پنــــجره ها ی تــو بستـــه اند

 

1

admin بازدید : 62 چهارشنبه 24 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

افسوس زندگيم را به لبخندهاي كسي باختم كه به اشكهاي من ميخندد

 

نميدانم چرا جسد كساني كه ميگفتند:بي من ميميرند هيچ وقت پيدا نشد

 

رسم زمونه:تو چشم ميذاري من قايم ميشم ....ولي تو يكي ديگه رو پيدا ميكني

 

من که غصه هایم را سر وقت میخورم
پس چرا دردهایم خوب نمیشود...!

خُدایا ! اَگِه مَن نَبودَم این هَمِه
غَمُو چیـــــکار میکَردی؟

 

تعمیرگاهی باید ساخت از آغوشت
برای وقت هایی که حالم بدجور خراب است …

 

دلتنگی یعنی
فاصله ای که با هیچ بهانه ای پر نمی شود !

 

 

در جامعه ای  که ارزش ها عوض میشوند

عوضی ها با ارزش می شوند...!

 

وقتی آدم از خاکـه  ، تعجبی نداره که
کرم داشته باشه ..!

 

 

پرهيز ازنگاه كردن به كسي كه شوق ديدنش كلافه ات كرده,

ترديد مبهم ات رابه يقين روشن تبديل مي كند:

,عاشق شده اي

admin بازدید : 95 سه شنبه 23 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

قاصدک

 

قاصدک از چه خبر آوردی
وز کجا وز که خبر آوردی
خوش خبر باشی اما اما
گرد بام و در من بی ثمر می گردی

انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیارو دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قااصدک در دل من همه کورندو کرند 
دست بردار از این در وطن خویش غریب 
قاصد تجروبه های همه تلخ 
با دلم میگوید 
که دروغی تو دروغ 
که فریبی تو فریب
قاصدک هان ولی آخر ای وای
راستی آیا رفتی با باد
با توام آی کجا رفتی آی؟
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام آی کجا رفتی آی؟
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی جایی؟
در اجاقی طمع شعله نمی بندم،خردک شرری هست هنوز؟

قاصدک،
ابرهای همه عالم شب و روز 
در دلم میگریند


مهدی اخوان ثالث

 

********************************************

هيچ کس ويرانيم را حس نکرد 
وسعت تنهائيم را حس نکرد 
در ميان خنده هاي تلخ من 
گريه پنهانيم را حس نکرد
در هجوم لحظه هاي بي کسي
درد بي کس ماندنم را حس نکرد
آن که با آغاز من مانوس بود
لحظه پايانيم را حس نکرد

 

**************************************

در خواب ناز بودم شبي 
ديدم كسي در مي زند 
گشودم در را روي او 
ديدم كه غم است در مي زند 
اي دوستان بي وفا 
از غم بياموزيد وفا 
غم با آن همه بيگانگي 
هر شب به من سر مي زند
 

 

*************************۸

کاش بودی تا دلم تنها نبود

تا اسیر غصه ی فردا نبود

کاش بودی تا نگاه خسته ام

بی خبر از موج دریا ها نبود

کاش بودی تا دو دست عاشقم

غافل از لمس گل مینا نبود

کاش بودی تا زمستان دلم

این چنین پر سوز و پر سرما نبود

کاش بودی تا فقط باور کنی

بی تو هرگز زندگی زیبا نبود

 

*****************************************************

دستي نيست تا نگاه خسته ام را نوازشي دهد

اينجا باران نمي بارد

 فانوسهاي شهر  خاموش و مرده اند دست هاي مهرباني  فقيرتر از من اند

 نامردمان عشق نديده  خنجر کشيده اند بر تن برهنه و بي هويتم

 دلم مي خواهد آنقدر بنويسم تا نفسهايم تمام شود

 

***********************************۸۸

 

 

admin بازدید : 64 دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 نظرات (0)
قرار نبود هر چه قرار نیست باشد ... قرار تنها بر بی قراری بود و بس ... گمان نمی کنم گناه من سنگین تر از نگاه تو باشد ... اما یقین دارم که کودک دلت کمتر از پیش بهانه ی لالایی های شعر گونه ام را می گیرد , مهم نیست , تنها برایت می نویسم : خودت خواستی , تقصیر من نبود
 
*********************************************************************
شب سردیست و من افسرده 
راه دوریست و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من ادمها
...سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غمها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر امد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هر دم این بانگ بر ارم از دل 
وای این شب چقدر تاریک است!
خنده ای کو که به دل انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
صخره ای کو که بدان اویزم؟
مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل
اما غم من، لیک غمی غمناک است.
 
*********************************************************************
دلهای پاک خطا نمیکنند ، فقط سادگی میکنند و امروز سادگی پاکترین خطای دنیاست
 
***************************************************************
چقدر سخت است منتظر كسي باشي كه هيچ وقت فكر آمدن نيست
 
**************************************************************۸
خدايا آبروي من را به توانگري نگه دار و شخصيت من را با تنگدستي از بين مبر تا مبادا از روزي خواران تو روزي بخواهم و از آفريده هاي بد کردار طلب مهرباني کنم
*****************************************************************۸
مرگ آن نيست که در قبر سياه دفن شوم مرگ آن است که از خاطر تو با همه ي خاطره ها محو شوم
 
***********************************************************۸۸
معشوقی را که چشم انتخاب کند چه بسا که محبوب دل نشود اما آنرا که دل پسندد، بی گمان نور چشم خواهد شد
 
*************************************************************۸۸
پدرم می گفت عاشقی یک شب است و پشیمانی هزار شب 
حالا هزار شب پشیمانم ;که چرا یک شب عاشق نبودم
 
***************************************************************۸
يادمان باشد اگر شاخه گلي را چيديم ، وقت پرپر شدنش سوز و نوايي نکنيم ، پر پروانه شکستن هنر انسان نيست ، گر شکستيم ز غفلت،من و مايي نکنيم ، يادمان باشد سر سجاده عشق ، جز براي دل محبوب دعايي نکنيم ، يادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد ، طلب عشق ز هر بي سر و پايي نکنيم
***************************************************************
 
آنكه از ما بالاتر است ما را بدبخت مي داند ، آن كه از ما پائين تر است ما را خوشبخت تصور مي كند ، اما هر دو در اشتباهند ، زيرا ما گاهي خوشبختيم و غالبا بدبخت : بدبختي ما در آن ايامي است كه به نقايص زندگي خود توجه داريم و خوشبختي ما در لحظات كوتاهي است كه به نعمتهاي زندگي خود نظر مي اندازيم
***************************************************************۸
 
admin بازدید : 74 دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

با همه بی سرو سامانی ام باز به دنبال پریشانی ام
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست در پی ویران شدن آنی ام
دلخوش گرمای کسی نیستم آمده ام تا توبسوزانی ام
آمده ام با عطش سالها تا تو کمی عشق بنوشانیم
ماهی برگشته ز دریا شدم تا که بگیری و بمیرانی ام
خوب ترین حادثه میدانمت خب ترین حادثه میدانی ام
حرف بزن ابر مرا باز کن دیر زمانیست که بارانی ...ام
حرف بزن حرف بزن سالهاست تشنه یک صحبت طولانی ام
ها به کجا میکشی ام خوب من ها نکشانی به پشیمانی ام

admin بازدید : 66 دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

بگذار سر به سينه ي من تا كه بشنوي
آهنگ اشتياق دلي درد مند را
شايد كه بيش از اين نپسندي به كار عشق
آزار ...
اين رميده ي سر در كمند را
بگذار سر به سينه ي من تا بگويمت
اندوه چيست، عشق كدامست، غم كجاست
بگذار تا بگويمت اين مرغ خسته جان
عمريست در هواي تو از آشيان جداست
دلتنگم، آنچنان كه اگر بينمت به كام
خواهم كه جاودانه بنالم به دامنت
شايد كه جاودانه بماني كنار من
اي نازنين كه هيچ وفا نيست با منت
تو آسمان آبي آرامو روشني
من چون كبوتري كه پرم در هواي تو
يك شب ستاره هاي تو را دانه چين كنم
با اشك شرم خويش بريزم به پاي تو
بگذار تا ببوسمت اي نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت اي چشمه ي شراب
بيمار خنده هاي توام، بيشتر بخند
خورشيد آرزوي مني، گرم تر بتاب

admin بازدید : 86 دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

دل من دیر زمانی ست که می پندارد
« دوستی » نیز گلی ست
مثل نیلوفر و ناز ،
ساقه ترد ظریفی دارد
بی گمان سنگدل است آن که روا می دارد
جان این ساقه نازک را
-دانسته-
بیازارد!

در زمینی که ضمیر من و توست
از نخستین دیدار،
هر سخن ، هر رفتار،
دانه هایی ست که می افشانیم
برگ و باری ست که می رویانیم
آب و خورشید و نسیمش « مهر » است .

گر بدان گونه که بایست به بار آید
زندگی را به دل انگیزترین چهره بیاراید
آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف
که تمنای وجودت همه او باشد و بس
بی نیازت سازد ، از همه چیز و همه کس

زندگی ، گرمی دل های به هم پیوسته ست
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است
در ضمیرت اگر این گل ندمیده ست هنوز
عطر جان پرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزیده ست هنوز
دانه ها را باید از نو کاشت

آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان
خرج می باید کرد
رنج می باید برد
دوست می باید داشت

با نگاهی که در آن شوق بر آرد فریاد
با سلامی که در آن نور ببارد لبخند
دست یکدیگر را
بفشاریم به مهر
جام دل هامان را
مالامال از یاری ، غمخواری
بسپاریم به هم
بسراییم به آواز بلند
- شادی روح تو !
ای دیده به دیدار تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه ، عطر افشان
گلباران باد

admin بازدید : 74 یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

دلت را خانه ما کن ، مصفّا کردنش با من
به ما دردِ دل افشا کن ، مداوا کردنش با من

اگر گم کرده ای ای دل ، کلید استجابت را
...
بیا یک لحظه با ما باش، پیدا کردنش با من

بیفشان قطره ی اشکی،که من هستم خریدارش
بیاور قطره ای اخلاص، دریا کردنش با من

اگر درها به رویت بسته شد ، دل بر مکن بازآ
دراین خانه دق الباب کن ، واکردنش با من

به من گو حاجت خود را ، اجابت میکنم آنی
طلب کن آنچه میخواهی ، مهیّا کردنش با من

بیا قبل از وقوع مرگ ، روشن کن حسابت را
بیاور نیک و بد را ، جمع و منها کردنش با من

چو خوردی روزی امروز ما را ، شکر نعمت کن
غم فردا مخور، تامین فردا کردنش با من

اگر عمری گنه کردی ،مشو نومید از رحمت
تو نام توبه را بنویس ، امضا کردنش با من

admin بازدید : 61 یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

و مرا صدفی که مرواریدم تویی.
و خود را اندامی که روحت منم
و مرا سینه ای که دلم تویی.
و مرا قلبی که عشقش تویی.
و خود را شبی که مهتابش منم
و مرا قلبی که شیرینیش تویی.
و خود را روحی که جسمش منم
و مرا شمعی که پروانه اش تویی.
و خود را انتظاری که موعودش منم
و تورا التهابی که آغوشش منم.
و مرا را هراسی که پناهش تویی
و تورا تنهایی که انیسش منم .
و مرا تنهایی که انیسش تویی

admin بازدید : 65 شنبه 20 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

اي غم ، تو که هستي از کجا مي آيي؟... هر دم به هواي دل ما مي آيي ...باز آي و قدم به روي چشمم بگذار... چون اشک به چشمم آشنا مي آيي

**********************************************************************

زندگي بافتن يك قاليست،نه همان نقش و نگاري كه خودت ميخواهي،نقشه را اوست كه تعيين كرده،تو در اين بين فقط ميبافي،نقشه را خوب ببين!نكند آخر كار،قالي زندگيت را نخرند

************************************************************************

نه / هرگز شب را باور نکردم / چرا که / در فراسوهای دهلیزش / به امید دریچه ای / دل بسته بودم

************************************************************************

جرج آلن : اگر کسي را دوست داري، به او بگو. زيرا قلبها معمولاً با کلماتي که ناگفته ميمانند، ميشکنند

*************************************************************************

گر می دانستی که چقدر دوستت دارم هرگز برای آمدنت باران را بهانه نمی کردی رنگین کمانم

***********************************************************************

کوچک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم 
اکنون که
بزرگ شدیم چه دلتنگیم
کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می 
توان خواند
اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد و دل خوش کرده 
ایم که سکوت کرده ایم
سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست

admin بازدید : 63 شنبه 20 اردیبهشت 1393 نظرات (0)
گفته بودي دلتنگي هايم را با قاصدک ها قسمت کنم تا به گوش تو برسانند . من اکنون صاحب دشتي از قاصدکم اما ، چطور نمي دانستي قاصدکهاي خيس از اشک مي ميرند
 
admin بازدید : 63 شنبه 20 اردیبهشت 1393 نظرات (0)


بگذار تا شيطنت عشق چشمان تو را بر عرياني خويش بگشايد 

 هر چند آنچه معني جز رنج و پريشاني نباشد

 اما كوري را هرگز بخاطر آرامش تحمل مكن

 و گناه ! اما اگر گناه نباشد طاعت را چگونه مي تواني بدست آوري

 چه انسان تنها فرشته اي است كه دستش به خون آغشته است

 

admin بازدید : 64 شنبه 20 اردیبهشت 1393 نظرات (0)
 
چـطــور دلــت اومــد بــری بـعـد هــزارتـا خــاطــره ؟
 
تــاوان چــی رو مـــن مـیـدم ایـنـجـا کـنـار پـنـجــره ؟
 
چــطـور دلـت اومــد بـری چـطـور تـونـستی بـــد بـشی ؟
 
تــو اوج بـی کـسیـم چـطـور ، تــونـستی ســاده رد بـشی ؟
 
چـطــور دلـت مـی یـاد بـا مــن ایـن جــوری بـی مـهــری کنی ؟
 
شــایـد هـمـیـن الآن تــو هـم داری بــه مـن فـکــر مـی کـنی
 
چـطــور دلـت اومــد کـه مــن ایـنـجـوری تـنـهـا بـمــونـم ؟
 
رفـتـی ســـراغ زنـدگـیـت نـگـفـتـی ، شـــایــد نـتـونــم . . .
 
دلــم سبـک نـشـد ازت دلــم هـنــوز مـیـخــواد بـیـای
 
حـتـی بـا ایـنــکـه مـــیـدونم شــایـد دیگه مــنـو نـخـوای
 
بــذار کـه راحـتـت کـنـم از تــوی رویـات نـمـیـرم
 
مـیـخــوام کـنار پـنـجـــره بــه یـادت آروم بـمـیـرم . . 
admin بازدید : 70 شنبه 20 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

از باغ می برند تا چراغانی ات کنند

 تا کاج جشن های زمستانی ات کنند

پر کرده اند صبح تو را ابرهای تار

  تنها به این بهانه که بارانی ات کنند

یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند

   این بار می برند که زندانی ات کنند

یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست

  از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند!

ای گل گمان نکن به شب جشن می روی

 شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست

  گاهی نشانه ایست که قربانی ات کنند

فاضل نظری

admin بازدید : 58 شنبه 20 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

دانی كه چرا شمع میسورد واشك می ريزد؟
تو گوئی كه از رنج سوختن است
ليك دانی كه ميسوزد وروشنی می بخشد

چون كه ار عشق ميسوزد

آری سوختن شمع از عشق است
عشقش فقط سوختن است
ميسوزد كه روشنی بخشد
واشكش اشك شوق است از بهر عشق

ومن سوختن چون شمع را دوست دارم
 

admin بازدید : 80 شنبه 20 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

اگر عشق بورزید می گویند که سبک مغزید... 

اگر شاد باشید می گویند که ساده لوح وپیش پا افتاده اید.... 

اگر سخاوتمند و نوعدوست باشید می گویند که مشکوکید.

.. اگر گناهان دیگران را ببخشید می گویند ضعیف هستید... 

اگر اطمینان کنید می گویند که احمقید... 

اگر تلاش کنید که جمع این صفات را در خود گرد آورید٬

 مردم تردید نخواهند کرد که شیاد و حقه بازید. (لئو بو سکا لیا)

admin بازدید : 60 شنبه 20 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

دنیا را بد ساخته اند ، کسی را که دوست داری، تورادوست نمی دارد.


کسی که تورا دوست دارد ،تو دوستش نمی داری.. اما کسی که تو


دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئین هرگز


به هم نمی رسند...


و این رنج است . زندگی یعنی همین "

 (دکتر شریعتی ) 

admin بازدید : 78 شنبه 20 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

آنچه انسانها را از پاي در مي آورد

رنجها و سرنوشت نا مطلوبشان نيست

بلکه بي معنا شدن زندگي است که مصيبت بار است

و معنا تنها در لذت و شادماني نيست

بلکه در رنج و مرگ هم ميتوان معنايي يافت.

دکتر ويکتور فرانکل

 

admin بازدید : 60 شنبه 20 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

دکتر عــلی شــریـعـتی

مارکسیسم می گوید: رفیق، نانت را خودت بخور، حرفت را من می زنم

فاشیسم می گوید: رفیق، نانت را من می خورم، حرفت را هم من می زنم و تو فقط برای من کف بزن

اسلام حقیقی می گوید: « نانت را خودت بخور، حرفت را هم خودت بزن و من فقط برای اینم که تو به این حق برسی. »

اسلام دروغین می گوید: تو نانت را بیاور به ما بده و ما قسمتی از آن را جلوی تو می اندازیم، و حرف بزن، امّا آن حرفی را که ما می گوییم.

admin بازدید : 73 دوشنبه 01 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

مراقب \"پندار\" (باور) هامون باشیم، چون تبدیل به \"گفتار\" هامون میشن

 

مراقب \"گفتار\"هامون باشیم، چون تبدیل به \"کردار\" هامون میشن

 

مراقب \"کردار\"هایمان باشیم، چون تبدیل به \"عادت\" هامون میشن

 

مراقب \"عادت\" هامون باشیم، چون تبدیل به \"خصلت\" هامون میش

admin بازدید : 55 یکشنبه 03 فروردین 1393 نظرات (0)
admin بازدید : 62 یکشنبه 03 فروردین 1393 نظرات (0)

من ،منم ! 

مردم را دریاب ، هرگز سازش مكن 

آری كسانی كه سازش نمی كنند ، می میرند اما مرگشان عین حیات و زندگانی است ..

آری تو نیز می میری اما در چهره ات نشانی از مرگ نخواهد بود .

از گلوله نترس ، تو روح گلوله ای ، گلوله از زبان تو سخن خواهد گفت و از عمل تو شلیك خواهد شد ــ

تو همان اندازه مفید هستی كه من هستم .

آه تو نمی دانی كه تا چه اندازه كمك هایت به مردم مفید است ؛ مردمی كه تو را قربانی خواهند كرد

چگوارا  

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 73
  • کل نظرات : 15
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 11
  • بازدید امروز : 18
  • باردید دیروز : 14
  • گوگل امروز : 3
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 234
  • بازدید ماه : 702
  • بازدید سال : 10,444
  • بازدید کلی : 33,515